معنی قطعه ای در اتومبیل
حل جدول
لغت نامه دهخدا
اتومبیل. [اُ ت ُ م ُ] (فرانسوی، اِ) دستگاهی حمل مسافر را که بوسیله ٔ محرکه ٔ بخار یا برق یا نفت یا هوای فشرده یا گاز و غیره رود.
قطعه
قطعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 28000 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 48000 گزی شمال ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 54 تن است. آب آن از رودخانه ٔ آیدوغموش و محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فارسی به عربی
صنف، فطیره، قطعه
قطعه
جزء، جزیره، قدح، قطعه، کتله، لجنه، لمسه، لوح الزجاج، لوح خشبی، مرور، موامره
قطعه قطعه
إرْباً إرباً
فرهنگ معین
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا [خوانش: (قِ عِ) [ع. قطعه] (اِ.)]
اتومبیل
(اُ تُ مُ) [فر.] (اِ.) وسیله نقلیه ای که با موتور کار می کند و دارای چهار چرخ است، ماشین.
فرهنگ فارسی هوشیار
کرتک کرتک کرت کرت (گویش دری) گله گله (گویش تهرانی)
اتومبیل سازی
عمل ساختن اتومبیل، صنعت و فن ساختن اتومبیل، (اسم) شغل و پیشه آنکه اتومبیل میسازد، کارخانه ای که در آن اتومبیل میسازند.
اتومبیل رو
(صفت) جاده ای که قابل گذشتن اتومبیل است.
فرهنگ واژههای فارسی سره
خودرو
مترادف و متضاد زبان فارسی
خودرو، سواری، ماشین، موتور
معادل ابجد
888